!The right way to think

I want to learn the right thinking manner to think and teach it.

!The right way to think

I want to learn the right thinking manner to think and teach it.

!The right way to think
پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

اینجا ایران است

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۱، ۱۲:۱۴ ب.ظ

یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیت الله بهشتی در سالروز قیام نوزده دی در سخنانی اظهار داشت: به طلاب و فضلاى حوزه هم یک پیشنهاد دارم و آن پیشنهاد این است: به مردم ایران فرصت بدهید تا آگاهانه و آزادانه خود را بر مبناى معیارهاى اسلامى بسازند و این خودسازى را بر مردم ما تحمیل نکنید. به مردم ما یاری کنید و آگاهى بدهید، براى رشد اسلامى آنها زمینه‏سازى کنید، ولى هیچ چیز را تحمیل نکنید. انسان بالفطره خواهان آزادى است. مى‏خواهد خودسازى داشته باشد، اما خودش خودش را بسازد.

بر خلاف رویه جاری در محدود کردن آزادی های قانونی شهروندان، شهید بهشتی در این سخنان با استناد به آیات قرانی تصریح دارد که انسان بالفطره خواهان آزادى است. مى‏خواهد خودسازى داشته باشد، اما خودش خودش را بسازد. مبادا بر خلاف دستور قرآن، مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بخواهید بر مردم تحمیل کنید که اگر تحمیل کردید، آنها علیه این تحمیلتان طغیان خواهند کرد. انسان عاشق آزادى است. مى‏خواهد خودش به دست خود و با انتخاب خود، خود را بسازد.

در حالی که از تریبون های رسمی و رسانه ها تلاش برای ارائه یک الگوی واحد فکری و زندگی ارائه می شود، این یار و همراه بینانگذار جمهوری اسلامی بر این باور است که این بزرگ‌ترین امتیاز انسان است که مى‏تواند نافرمان باشد تا فرمان‌برداریش ارزشى دیگر پیدا کند. فرمان‌بردارى اجبارى بی‌فایده است. اگر کسى را مجبور کنند از یک راهى برود، چندان ارزشى ندارد. آن چیزى که ارزش دارد، فرمان‌برى انتخابى است.

به گزارش پایگاه نشر آثار شهید بهشتی، وی که در میان طلاب و روحانیون قم سخن می گفت، افزود: مبادا بر خلاف دستور قرآن، مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بخواهید بر مردم تحمیل کنید که اگر تحمیل کردید، آنها علیه این تحمیلتان طغیان خواهند کرد. انسان عاشق آزادى است.

این همراه انقلاب اسلامی بر این باور بوده است که یکى از بزرگ‌ترین امتیازات انسان این است که مى‏تواند معصیت کند. فرمان‌بردارى اجبارى بی‌فایده است. اگر کسى را مجبور کنند از یک راهى برود، چندان ارزشى ندارد. آن چیزى که ارزش دارد، فرمان‌برى انتخابى است. بهترین تعریف براى انسان این است که انسان جاندارى است آگاه و انتخابگر. بدین جهت است که اسلام هیچ چیز را بر کسى تحمیل نمى‏کند، حتى دین.

این در حالی است که بر خلاف ایده و تفکر معماران انقلاب اسلامی، تلاش شده است از طریق الگوهای تحمیلی، گشت های ارشاد و بخشنامه و آیین نامه برداشت های باندی گروه معدودی را به جامعه تحمیل کنند.

در این سخنان، شهید بهشتی تصریح دارد که بزرگ‌ترین امتیاز انقلاب ایران این است که یک امتیاز وارداتى نیست. هیچ گروه و جریانى این انقلاب را بر ملت ما تحمیل نکرده است. انقلابى است که به دست خود این مردم و در پرتو آگاهى و انتخاب آنها به وجود آمده و رشد کرده و به این مرحله از پیروزى رسیده است. به‌خصوص نسل جوان ما جهت این انقلاب را آگاهانه و مخلصانه انتخاب کرد. دختران و پسران دبیرستانی و دانشجو و زنان و مردان فارغ‌التحصیل با آگاهى و انتخاب خویشتن به این انقلاب پیوستند.

شهید بهشتی با بیان مشکلات بعد از انقلاب می افزاید: حرکت و جنبش اسلامى ما جامعة ما را زیر و رو کرده است. اگر نابسامانی‌هایى مى‏بینید، اگر می­شنوید گاهی در گوشه و کنار مملکت امنیت ضعیف است و مشکلاتی هست، اگر مى‏شنوید در انتصابات این دولت ناروایی‌ها و خطاها و اشتباهاتى هست، اگر مى‏شنوید در فعالیت‌هاى گروه‌ها نقطه‏ هاى نامطلوبى هست، اینها همه از لوازم یک انقلاب است. ناراحت نباشید، انقلاب را با تمام زشت و زیبایش قبول کنید و قدر این انقلاب را بدانید و بدانیم.

وی با اشاره به روند مبارزات و اعتصابات مردم قم به آنان پیشنهاد کرده بود و بیایید از قم یک شهر تازة نمونة اسلامى بسازیم. بیایید با همت خودتان و با خودیارى و هدایت و رهبرى که از درون شما برخیزد شهر قم را به صورت یک شهر نمونه و نخستین میوة رسیدة درخت انقلاب اسلامى ایران درآوریم. همه به یارى شما خواهیم آمد.

یکی از دغدغه های شهید آیت الله دکتر بهشتی ایجاد شرایط زیست آزادانه و انتخابگری آگاهانه برای ایرانیان مسلمان در جمهوری اسلامی بود. شهید بهشتی نگران این بود که آرمان های عالی و انسان ساز اسلام در پرتو روش های غلط تربیتی و سیاسی، اجبار و تحمیل را جانشین اختیار و آزادی انسان ها کند و بستر عالی انسان سازی آزادانه در اسلام را به انحراف کشاند. به عقیده او آنچه انقلاب اسلامی را از رسیدن به اهداف عالی خود دور می کرد، همانا تحمیل سبک زندگی و از میان بردن تنوع عقیده و سلیقه در میان مردم و یکسان سازی عقاید و راه زندگی در جامعه بود که می توانست در لوای نام اسلام، اسلام و زیست مسلمانی را به یغما برد.

این سخنرانی که از مجموعه آثار منتشرنشده ایشان ذیل موضوع «انسان» انتخاب شده در زمستان سال ۱۳۵۸ و به مناسبت سالروز تظاهرات مردم قم در مدرسه فیضیه ایراد شده است.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمْ. «هَلْ أَتَى عَلَى الإنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا. إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا. إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا».[۱]

این روزهاى فرخنده را به حوزة علمیة قم، به مردم قهرمان و انقلابى قم، و به ملت مسلمان انقلابى و پرخروش و پرتلاش ایران صمیمانه تبریک مى‏گویم. خوش‌وقتم فرصتى دارم که در این مکان مقدس با فضلاى عزیز حوزه، با جوانان پرتلاش و روشن‌بین و سلحشور این شهر، با پیشه‏وران و اصناف و بازاریان و کارگران و کشاورزان، با فرهنگیان پیشگام و مبارز، و با دانش‏آموزان عزیز و مردم قم که در بسیارى از مراحل جنبش، کودکان هفت ـ هشت ساله‌شان در شکل قهرمان‌هاى انقلاب تجلى مى‏کردند، سخن گویم. از آنجا که یکى از شعارهاىپرارزش انقلاب آزادى است و در راهپیمایی‌هاى پرشکوه انقلاب فریاد مى‏کشیدید «استقلال، آزادى، حکومت اسلامى»، و بعد که معلوم شد در مرحلة نخستین باید بگوییم جمهورى اسلامى، فریاد کشیدیم «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى»، به نظرم آمد در این جلسه رابطة اصیل و بنیادى آزادى را با آیین مقدس اسلام کم و بیش مطرح کنم. بنیان مکتب‌ها و جهان‌بینى‏هاى مختلف، اصول فراگیرى است که هر مکتب و هر جهان‌بینى را با آن اصول مى‏شناسند. یکى از بنیادى‏ترینِ این اصول نگرش هر مکتب نسبت به انسان است. انسان چگونه موجودى است؟ چه بافت‌هاى جسمى و روحى و عاطفى و اندیشه‏اى دارد؟ رابطه‏اش با محیط طبیعى و اجتماعى‏اش چگونه است و تابع چه قوانینى است؟ رابطه‏اش با آینده چیست؟ آیندة انسان را چه عواملى مى‏سازند و نقش خود انسان در این میانه کدام است؟ مکتب‌هاى مختلف در این زمینه دیدهاى گوناگون دارند و اسلام، این مکتب الهى، بى‏شک براى خود دیدى خاص دارد. چه جالب است اگر فرصتى به دست بیاید و در بحث‌هاى تطبیقى و مقایسه‏اى، دید اسلام در کنار دید مکتب‌هاى دیگر مطرح بشود. ولى در این سخن کوتاه امروز، فقط فرصت دارم که به خواست خدا دربارة دید اسلام اشاره‏اى بکنم.

آیات اول سورة دهر یا سورة انسان ازجمله آیاتى است در قرآن کریم که در این زمینه بیانى لطیف و در عین حال صریح دارد. «هَلْ أَتَى عَلَى الإنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا». «آیا بر انسان برهه‏اى از زمان گذشته است که در آن چیزى که یاد کردنى باشد، نبود؟» «إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاج». «ما انسان را از نطفه‏اى آمیخته آفریدیم». «نَبْتَلِیهِ». «تا او را در بوتة آزمایش قرار دهیم». «فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا». «بدین منظور او را شنوا و بینا کردیم». «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیل». «ما به او راه نشان دادیم». «إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا». «یا سپاس‌گزار این همه مواهب است یا کفران‌پیشه در برابر این همه نعمت».

خوب انسان چگونه موجودى است؟ هستى خود را با چیزى آغاز مى‏کند که یادکردنى و نام‌بردنى نیست. تقریباً هیچ. مایه‏هاى اصلى و بافت‌هاى اصلی‌اش چیست؟ رنگارنگ و گوناگون و متنوع. «إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاج». انسان را از چکیده‏اى به هم فشرده، اما آمیخته و مخلوط و آمیزه‏اى از عناصر گوناگون آفریدیم. این نخستین نقطه‌نظر اسلام و قرآن است دربارة انسان. انسان موجودى یک‌بُعدى یا دوبُعدى نیست. موجودى است چندبعدى با ابعاد گوناگون، مایه‏هاى رنگارنگ، و استعدادهاى متنوع و فراوان. نه‌تنها بافت‌هاى جسمى‏اش نسبت به بافت‌هاى جسمى جانداران دیگر امتیازاتی خاص دارد، بلکه بیشتر بافت‌هاى روحى‏ و استعدادهاى قابل شکفتن‌اش وجه امتیاز اوست. این بخش از آیه بیانگر یکى از عالى‏ترین اصول تعلیم و تربیت دربارة انسان است و چه خوش آن‌که باز در فرصتى فقط از این یک جمله در رابطه با اصول تعلیم و تربیت مطالبى بیان شود. اما عرض من آهنگی دگر دارد. چرا انسان را با این همه رنگارنگى و استعداد و مایه‏هاى گوناگون آفریدیم؟ خواستیم از آن موزه­ای رنگارنگ و متنوع درست کنیم؟ نه. خواستیم او را در بوتة آزمایش قرار دهیم و بگدازیم. چه نوع آزمایشى؟ از نوع آزمایش مواد شیمیایى؟ نه. آزمایش انسان از نوع آزمایش‌هاى مواد عالى یا معدنى نیست. نوع آزمایش انسان هم تازه است. به منظور این آزمایش «فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا». او را شنوا و بینا کردیم و به او قدرت آگاهى دادیم. معلوم مى‏شود انسان در این آزمایش با یک عامل عمده شرکت مى‏کند: عامل آگاهى. به او ابزارهاى کسب آگاهى دادیم تا در این آزمایش آگاهانه شرکت کند و به آگاهی‌هاى اکتسابى اکتفا نکردیم. «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیل». ما براى انسان کمک‌آگاهى فرستادیم: وحى. او را از آگاهی‌هاى الهى ـ آسمانى برخوردار کردیم تا با کمال آگاهى در این آزمایش شرکت کند. حالا با تمام این مقدمات، انسان در این آزمایش فقط با عامل آگاهى شرکت مى‏کند؟ نه.

با یک عامل بسیار مهم دیگر شرکت مى‏کند و آن چیست؟ آزادى، حق انتخاب. «إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا». به دنبال همة این مقدمات باز او را آزاد گذاشتیم. یا شکر این همه موهبت را مى‏گذارد و به راه خدا و حق و خیر و عدل درمى‏آید، یا این همه نعمت را کفران مى‏کند و به حق و خیر و عدل پشت پا مى‏زند و در این مسیر آزاد است. یکى از بزرگ‌ترین امتیازات انسان این است که مى‏تواند معصیت کند. «وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى».[۲] آدم توانست نافرمانى کند خداوندگارش را. بله، این بزرگ‌ترین امتیاز انسان است که مى‏تواند نافرمان باشد تا فرمان‌برداریش ارزشى دیگر پیدا کند. فرمان‌بردارى اجبارى بی‌فایده است. اگر کسى را مجبور کنند از یک راهى برود، چندان ارزشى ندارد. آن چیزى که ارزش دارد، فرمان‌برى انتخابى است.

بهترین تعریف براى انسان این است که انسان جاندارى است آگاه و انتخابگر. با این انتخابش چه کار مى‏کند؟ آینده و سرنوشت خود را مى‏سازد. سرنوشت انسان به دست انتخاب آگاهانة او ساخته مى‏شود. بدین جهت است که اسلام هیچ چیز را بر کسى تحمیل نمى‏کند، حتى دین را. مى‏گوید «لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ».[۳] «حق از جانب خدایتان آمد. هر کس مى‏خواهد ایمان به حق بیاورد و هر کس هم مى‏خواهد کافر بشود به حق». انسان اسلام انسانى است آزاد و این آزادى را رایگان به او نداده‏اند. این آزادى را به او دادند و به او گفتند اى انسان آینده‏ و سرنوشتت را خودت بساز. هر نوع سعادت و خوشبختى به دست انسان‌ بیاید، محصول کار آگاهانۀ خود اوست. هر نوع رنج و تیره‏بختى هم سراغ انسان‌ها بیاید، محصول کار آگاهانه و انتخاب غلط خود آنهاست. «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِم».[۴] انقلاب ایران یک نمونۀ زندۀ بارز پیش چشم شماست از این بیان عالى و اصیل قرآن کریم. ملتى را سال‌ها با افسون‌ها به خواب برده و به ذلت کشانده بودند. به آنها به غلط چنین فهمانده بودند که این است سرنوشت شما. شما ملتى عقب‌مانده هستید. به آنها گفته بودند نگاه کنید به مسلمانان دنیا. اگر در عالم اسلام یک کشور پیشرفتة آزاد مستقل توانستید پیدا کنید.

معلوم مى‏شود اینها از آثار شوم اسلام است. به آنها مى‏گفتند این عمامه‌به‌سرها را مى‏بینید؟ اینها منادیان ارتجاع و عقب‌ماندگى و ابتذال هستند. اینها داعیان ضد ترقى و ضد تکامل‌اند و به آنها مى‏گفتند اگر ترقى و تعالى و تکامل مى‏خواهید، به دنبال ما بیایید؛ به دنبال ما، فرهنگ ما، شیوة لباس پوشیدن ما، طرز زندگى ما، حتى خط ما. اگر مى‏خواهید مترقى باشید باید خطتان را تبدیل کنید به خط لاتین. شما نه فرهنگ دارید، نه سابقة تاریخى درخشان دارید، نه اصالتى دارید، نه فکر رهایى‌بخش دارید، نه مذهب زندة سازنده دارید، نه رهبر دارید؛ حتى رهبرانتان حتماً باید از فرنگ برگشته‏ها باشند. منادیان استعمار و عاملان استبداد ملتى را به تیره‏بختى کشانده بودند. ملت ما براى برخاستن و به سعادت رسیدن چه چیز کم داشت؟ آگاهى، خودآگاهى؛ این ملت که از خود بی‌خود شده بود و با خود بیگانه، اولین چیزى که لازم داشت این بود که به خود آید. بداند یک چیزى هست، اصالتى دارد، مکتبى دارد، مذهبى دارد، بنیادهاى اجتماعى دارد که اگر از این بنیادهاى مذهبى ـ اجتماعى درست بهره‏بردارى کند، زنده مى‏شود. و رهبرى اسلامى آگاه در طول سى‏سال اخیر توانست قبل از هر چیز این خودآگاهى را به ملت ما ببخشد. بیدار شد و فهمید آنچه از بیگانه مى‏خواست بی‌جا بود. همه‌چیز را در درون خود دارد. و بعد رهبرى این جامعه را بر سر دوراهى انتخاب قرار داد. گفت اى جامعة به خود آمده اکنون انتخاب کن. نسل جوان ما در طول ده سال اخیر یکى از بهترین انتخاب‌هاى تاریخى را انجام داد.

برادران و خواهران! در همین شهر در سال ۱۳۲۶، سى‌ و‌ یک سال قبل، از همین خیابان ارم عبور مى‏کردم. تازه یک سالى بود براى تحصیل به قم آمده بودم. با کمال تأسف و تعجب مى‏دیدم وقتى دبیرستان حکیم نظامى که آن موقع تنها دبیرستان قم بود عصرها تعطیل مى‏شود، دانش‏آموز و معلم از یک پیاده‌رو مى‏روند، طلبه و مدرس از پیاده‏روى دیگر. در همین شهر. فرهنگى و نسل نوجوان و جوان مدرسه‌رفته و دانشگاه‌‌رفته آن‌قدر خودش را از طلبه و عالم و مدرسة فیضیه و کتاب و کتابخانه‏هاى اسلامى بیگانه مى‏دانست که بایستی یک خیابان میان آنها حتماً فاصله می‌بود. جوانِ امروز قم چه؟ دانش‏آموز هفت‌سالة این شهر در هشت ماه قبل که هنوز در بسیارى از شهرهاى ایران «مرگ بر شاه» گفتن دل شیر مى‏خواست، از درِ دبستان که بیرون مى‏آمد، با گروه‌هاى شش ـ هفت نفرى فریاد مى‏زد «مرگ بر شاه»، «درود بر خمینى». به این مى‏گویند یک انقلاب، اما چه نوع انقلابى؟ انقلابى که بر ملت ما تحمیل شده؟ بزرگ‌ترین امتیاز انقلاب ایران این است که یک امتیاز وارداتى نیست. هیچ گروه و جریانى این انقلاب را بر ملت ما تحمیل نکرده است. انقلابى است که به دست خود این مردم و در پرتو آگاهى و انتخاب آنها به وجود آمده و رشد کرده و به این مرحله از پیروزى رسیده است. به‌خصوص نسل جوان ما جهت این انقلاب را آگاهانه و مخلصانه انتخاب کرد. دختران و پسران دبیرستانی و دانشجو و زنان و مردان فارغ‌التحصیل با آگاهى و انتخاب خویشتن به این انقلاب پیوستند.

به راستى این سورة قرآن کریم در این ماه‌ها در برابرمان تجلى مى‏کرد: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح. وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا».[۵] فوج‌فوج، گروه‌گروه این انسان‌هایى که غرب‌زدگى آنها را به تباهى کشونده بود، از غرب، این کعبة آمال دروغین رو برتافتند و به سوى خود آمدند. به خود آمدند و به سوى آیین خود و رهبرى انتخاب شدة خود. آن روزى که جوان‌ها در راهپیمایى از اعماق قلب این ندا را سر مى‏دادند که «الله‌اکبر، خمینى رهبر»، به دشمنان انقلاب از چپ و راست با صراحت گفتیم ببینید ملتْ رهبر خود را آگاهانه و آزادانه انتخاب مى‏کند. این رهبرى را هیچ‌کس بر ملت ما تحمیل نکرده است. جالب این بود که در راهپیمایى تاسوعا و عاشوراى تهران، دوستان گفتند امروز یک گروه از ارامنه را دیدیم که با شور و شعف همین شعار را در راهپیمایى مى‏گفتند. به آنها نزدیک شدیم و گفتیم مسلمان‌ها باید بگویند رهبر ما این چهرة برجستة عالى است. شما چرا؟ با کمال صفا گفتند ما دینمان اسلام نیست، اما رهبرمان همین رهبر است. ما او را به رهبرى خود برگزیدیم؛ رهبرىِ انتخاب شده. به همین جهت انقلاب کنونى ملت ایران انقلابى است اصیل، انقلابى است که براى جامعة ما خودسازی‌هایى زیبا به همراه آورده است. آن جوانی که قبل از عرایض من مطلبى را القا مى‏کرد، چه با سربلندى مى‏گفت انقلاب دختران و پسران و نسل جوان ما را که فقط به بزک کردن و خودآرایى دلخوش کرده بود، از این زندگى پوچ نجات داد.

خاطره‌ای برایتان نقل می‌کنم. در همسایگى ما خانواده‏اى زندگى مى‏کند. این خانواده چند پسربچه دارد. این چند پسر که عرصة کوچک خانه برایشان تنگ است، بیرون مى‏آیند و در کوچه بازى مى‏کنند. متأسفانه این بچه‏ها و همچنین یکى از بزرگ‌ترهاى خانه یعنى مادر که عملاً او سرپرست بچه‏ها بود ــ چون پدر کمتر آنجا هست ــ عادت داشتند دائماً حرف‌هاى زشت و رکیک به هم بزنند. کمتر وقتى بود که از این کوچه صداى فحش‌هاى زشت یا از مادر یا از بچه‏ها شنیده نشود. دو ـ سه ماه قبل ناگهان من متوجه شدم انگار دیگر از کوچه صدایى از این حرف‌هاى هرزه به گوش نمى‏رسد. از پسرم پرسیدم این بچه‏ ها کجا هستند؟ گفت بچه‏ ها رفته‌اند در گروه نفت‌رسانى کار مى‏کنند. بازى و ولگردى و کار بیهوده در کوچه را رها کرده‌اند. روز بعد دیدم بله، از صبح تا شب و گاهى سحر، نزدیک پایان ساعت منع عبور و مرور که نفت مى‏آوردند، این بچه‏ ها با کمال صمیمیت در آن سرما مى‏رفتند نفت مى‏گرفتند و به درِ خانه‏ ها مى‏بردند. باور کنید تا امروز دیگر نه از بچه ‏ها و نه از مادرشان یک بار هم حرف زشت زننده به گوش من نخورده است. انقلاب یعنى زیر و رو شدن. حرکت و جنبش اسلامى ما جامعة ما را زیر و رو کرده است. اگر نابسامانی‌هایى مى‏بینید، اگر می­شنوید گاهی در گوشه و کنار مملکت امنیت ضعیف است و مشکلاتی هست، اگر مى‏شنوید در انتصابات این دولت ناروایی‌ها و خطاها و اشتباهاتى هست، اگر مى‏شنوید در فعالیت‌هاى گروه‌ها نقطه‏ هاى نامطلوبى هست، اینها همه از لوازم یک انقلاب است. ناراحت نباشید، انقلاب را با تمام زشت و زیبایش قبول کنید و قدر این انقلاب را بدانید و بدانیم. من امروز دوست دارم در این کوتاه سخنم براى شما مردم قم یک پیشنهاد داشته باشم. پیشنهادم این است که همان‌طور که مردم قم در دوران این انقلاب در یک‌سال اخیر، و بخصوص در پانزده ماه اخیر، پیشگامى داشته‏اند و پیشتاز و صبور و شکیبا و پرگذشت بوده‏اند، همان‌طور که دوران اعتصاب قم از همة شهرهاى دیگر طولانى‏تر بود، همان‌طور که طلاب و جوانان قم دست در دست هم اولین درگیرى شدید را با قواى طاغوتى آغاز کردند، در این دورة اخیر از نهضت مى‏خواهم پیشنهاد کنم بیایید از قم یک شهر تازة نمونة اسلامى بسازیم. بیایید با همت خودتان و با خودیارى و هدایت و رهبرى که از درون شما برخیزد شهر قم را به صورت یک شهر نمونه و نخستین میوة رسیدة درخت انقلاب اسلامى ایران درآوریم. همه به یارى شما خواهیم آمد.

این فعلاً یک پیشنهاد است. فعلاً فقط در حد طرح یک پیشنهاد مى‏خواهیم از قم شهری نمونه بسازیم. نمونة چه؟ نمونة نظم، امنیت، نظافت و پاکیزگى، عمران و آبادى، هماهنگى شهرسازى قم با نیازهاى روز. مدارسش نمونه‏اى از تعلیم و تربیت صحیح، خرید و فروش و کسب و کارش نمونه‏اى از معاملات منصفانه و عادلانه، کارگاه‌هایش تولیدکنندة قابل اعتمادترین محصولات صنعتى، انسان‌هایش تلاشگر در راه کسب مهارت‌هاى عالى فنى و کشاورزى و اجتماعى، و از همه بالاتر مردان و زنانش نمونة برجستة اخلاق و پاکى و فضیلت. و بالاترین این‌که انسان‌هایى که از گفتار و رفتارشان نور و فروغ الهى بتابد. بله، انسان اسلام انسانى است با استعدادهایى در خور شکفتن. دارای آگاهى بس وسیع و پُربُرد و انتخابگر. و بالاتر از این، انسان اسلام انسانى است برخوردار از روح و فروغ الهى. انسان باید موجودى نورانى باشد و جامعۀ انسانى اسلام جامعه‏اى نورانى است که «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ».[۶] من نمى‏دانم این پیشنهاد تا چه حد در این شهر عملى است. این شما هستید که اثبات خواهید کرد که عملى است. به دنبال این بحث به طلاب و فضلاى حوزه هم یک پیشنهاد دارم و آن پیشنهاد این است: به مردم ایران فرصت بدهید تا آگاهانه و آزادانه خود را بر مبناى معیارهاى اسلامى بسازند و این خودسازى را بر مردم ما تحمیل نکنید. به مردم ما یاری کنید و آگاهى بدهید، براى رشد اسلامى آنها زمینه‏ سازى کنید، ولى هیچ چیز را تحمیل نکنید.

انسان بالفطره خواهان آزادى است. مى‏خواهد خودسازى داشته باشد، اما خودش خودش را بسازد. مبادا بر خلاف دستور قرآن، مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بخواهید بر مردم تحمیل کنید که اگر تحمیل کردید، آنها علیه این تحمیلتان طغیان خواهند کرد. انسان عاشق آزادى است. مى‏خواهد خودش به دست خود و با انتخاب خود، خود را بسازد: «إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا». آن‌قدر تحمیل این راه و عقیده بر انسان‌ها نامطلوب است که خدا به پیغمبر اکرمش خطاب مى‏کند. پیغمبر اصرار داشت و پافشارى مى‏کرد و زحمت مى‏کشید و خودش را به رنج و تعب مى‏انداخت تا مردم را به راه خدا بیاورد. اما قرآن به پیغمبر گفت اى پیغمبر! کار تو هم حدی دارد. «أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِین».[۷] تو مى‏خواهى مردم را وادار و مجبور کنى به این‌که مؤمن باشند. این که راه پیغمبر نیست. توصیة من به طلاب عزیز و فضلاى ارجمند این است که منادى حق باشید، دعوت‌کننده به حق باشید، آمر به معروف و ناهى از منکر با رعایت تمام معیارهاى عالى اسلامی‌اش باشید، اما مجبورکنندة مردم به راه اسلام نباشید. چون آن مسلمانى‌ای ارزش دارد که از درون انسان‌ها و عشق انسان‌ها بجوشد و بشکفد. ندیدید مردم ما در این دوران پرارزش انقلاب چه خودجوشى و چه خودشکوفایى‌ای از خودشان نشان دادند؟ بزرگ‌ترین اصل بعد از پیروزى یک انقلاب چیست؟ تداوم همان انقلاب. همان‌طور که مردم ما با آزادى به راه اسلام آمدند و رهبرى اسلام را پذیرفتند، همان‌طور که حتى یک مسیحى ارمنى رهبرى عالى اسلامى ما را آزادانه پذیرفت، بگذارید در تداوم انقلاب هم مردم آزادانه راه خدا و اسلام و حق و عدل و خیر و صفا و صدق را انتخاب کنند و ادامه دهند. این است سفارشم به طلاب و فضلاى عزیز.

[۱]. سورة دهر (انسان)، آیات ۱-۳٫                                                                   
[۲]. سورة طه، آیة ۱۲

[۳]. سورة بقره، آیة ۲۵۶٫

[۴]. سورة انفال، آیة ۵۳٫
[۵]. سورة نصر، آیات ا-۲٫  
[۶]. سورة نور، آیة ۳۵٫
[۷]. سورة یونس، آیة ۹۹٫

۹۱/۱۰/۲۴
مجتبی محمدپناه

نظرات  (۲)

۲۴ دی ۹۱ ، ۱۸:۴۶ سید علی محمدی نیاکی
سلام. مطلب خوبی بود ممنونم.
پاسخ:

بسمه تعالی.
اکثر مطالب خوبن.
بلی!
ان شاءالله بعضی ها یاد بگیرند(مسئولین!)ما هم یاد بگیریم و خود سازی کنیم.
پاسخ:
بله!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی