جبر1
اعتقاد به جبر=تسلیم سرنوشت شدن=تسلیم قضا و قدر شدن=همه کاره خداوند است
(مارمیت اذا رمیت ولکن الله رمی)
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد***که خطی کزخرد خیزد تو آن را از بنان بینی
حافظ به خود نپوشید این خرفه ی می آلود***ای شیخ پاک دامن معذور دار مارا
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی***زاری از ما نی تو زاری میکنی
در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم***حکم آنچه تو فرمایی لطف آنچه تو اندیشی
در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند***گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
سعدی چو جورش میبرد نزدیک اودیگر مرو***ای بی بصر من میروم؟ائ میکشد قلاب را
صوفی عالم قدسم لیکن***حالیا دیر مغانست حوالت گاهم
هر که را در محفل هستی نصیبی دادند***چنگ نالان شمع گریان جام خندان
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم***اینم از عهد ازل حاصل فرام افتاد
گفتم که خطا کردی تدبیر نه این بود***گفتا چتوان کرد تقدیر چنین بود